نوشته هايي که هرگز خوانده نشد



خسته شدم ! اين جمله ايه که هرازگاهي به مغزم خطور ميکنه ! بعضي جاها نميتونم خيلي توضيح بدم ازت چه توقعي دارم اخه خجالت ميکشم از اينکه فکر کني رابطه ما بده بستونيه ! اما واقعا بعضي وقتا واقعا اندازه يه بند انگشت ازت توقع دارم . دليل توقع داشتنمم خيلي سادس چون تو اين دنياي تاريک و تنهاي شلوغه دوره خودم فقط تو رو دارم فقط اين تويي که باعث ميشي حس کنم تنها نيستم . اما وقتي يهو حس ميکنم از دايره دور من فاصله‌گرفتي و از دور داري نگاهم ميکني غمگين ميشم و به فکر فرو ميرم ، که تو هم از جنس ادم هاي بيرون من هستي؟ و اگر اين فکر تلخ واقعيت داشته باشد چقدر تنها تر از تنهايم ميشوم و چقدر غريبانه تر دست و پنجه نرم ميکنم ! اون موقعس که تو دايره دوره خودم زانو هامو بغل ميکنم و به اين فکر ميکنم اين همه تنهايي کي و کجا سهم من شد ؟! خواهشا تو دلم را نش اگر ميشي اهسته بش نذار صداي شکستنش و بقيه بشنون . 


تا حالا تنها بودن رو از عمق وجودت حس کردي ؟!؟ انقدر عميق که مادر و پدرت در اتاق بغليت باشن اما تو فرسنگ ها ازشون دور باشي؟ خسته شدم از اين حس تنهايي ! نميدونم کجا بايد رفت که تنها نباشم . نميدونم کجا نبايد برم که حس تنهايي نکنم . وحده بودن کار سختيه ! خدايا چطور تو اين همه مدت وحده بودي ؟


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

شرکت برازطب نمایندگی فروش محصولات(لاغری) موسیقی وبلاگ نسرین اسکویی هر چی که بخوای بهبود جامع - CQI360 Michael مرکز تخصصی طراحی سایت برنامه 1000 ساعته حرف آخر پاتوق فعالان مسجدی